- وضع حمل ؛ نهادن بار. زادن.
- وضع ید ؛ خوردن : وضع یده فی الطعام ؛ اکله. ( اقرب الموارد ).
|| اثبات کردن. ( اقرب الموارد ).
- وضع کردن ؛ تقنین کردن.
|| از مرتبه کسی را فرودافکندن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). فرودافکندن از درجه ، و افکندن چیزی را. ( اقرب الموارد ).
- وضع کردن ؛ افکندن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
|| کم کردن بر غریم چیزی از مال یافتنی. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ).
- وضع کردن ؛ موضوع کردن. منها کردن. کم کردن.
|| سبک سر و تیزرو گردیدن. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || ودیعت نهادن نزد کسی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || نهادن زن معجر را از سر. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || بچه آوردن زن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || در آخر طُهر و ابتدای حیض آبستن گردیدن زن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آبستن شدن زن در آخر طهرش. ( از اقرب الموارد ). || تیز رفتن ناقه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || زیان زده گردیدن در تجارت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). زیان کردن در تجارت. سود نبردن. ( اقرب الموارد ). || گیاه شور خورانیدن شتر را و ملازم آن گردیدن. || گیاه شور خوردن وملازم آن بودن. || خوار ساختن نفس خود را. || گردن زدن. || ساقط و محو کردن جنایت کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || ناکس و دون رتبه گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ترک کردن و واگذاردن. || دروغ بستن و افترا کردن. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || تألیف کردن. تصنیف کردن. || اقامه کردن و به پا داشتن. ( اقرب الموارد ): وضع عصاه ؛ ای اقام. || مقاتله کردن و جنگیدن و پیکار کردن. و این دو معنی به کنایه است. ( اقرب الموارد ). || کف و بازداشتن : وضع یده عن فلان ؛ کف عنه. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) حال. حالت . سان. || روش. طرز. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ج ، اوضاع. ( آنندراج ) :
وضع تسلیم از مزاج شعله خویان برده اند
با شرر مشکل که گرددآشنا افتادگی.
بیدل ( از آنندراج ).
بیشتر بخوانید ...