وصله کردن


معنی انگلیسی:
patch, to patch (up)

فرهنگ فارسی

(مصدر ) پینه زدن .یا وصله کردن شکم . ته بندی غذا خوردن خوردن مقدار کمی نان و خوراک یا تنقل برای کاستن از شدت گرسنگی

واژه نامه بختیاریکا

گِند زِیدِن؛ وَر کِردِن

مترادف ها

clobber (فعل)
زدن، کتک زدن، وصله کردن

patch (فعل)
وصله کردن، تعمیر کردن، بهم جور کردن، وصله دوزی کردن

piece (فعل)
ترکیب کردن، جور شدن، وصله کردن، یک تکه کردن

vamp (فعل)
سرهم بندی کردن، وصله کردن، تعمیر کردن، قدم زدن، تمهید کردن، گام زدن بر روی، ساز تنها زدن، بالبداهه گفتن و یا ساختن، وسوسه و از راه بدر کردن

clout (فعل)
زدن، وصله کردن

فارسی به عربی

اضرب , رقعة , قطعة , نفوذ

پیشنهاد کاربران

درپی زدن ؛ وصله زدن. وصله کردن :
سلطان اولیا دید قد تو در طریقت
از جامه خضر زد بر جامه تو درپی.
سیف اسفرنگی ( از آنندراج ) .
- درپی کردن ؛ وصله کردن. وصله زدن. پینه دوختن. رقعه دوختن. پاره زدن : الباد، تلبید، تلدم ، تلدیم ، ردم ، صلة، وصل ؛ درپی کردن جامه را. فرطمة؛ دوختن بینی موزه را و درپی کردن. ( از منتهی الارب ) . فشاغ ؛ چرم پاره ای که از آن مشک را درپی کنند. نفابة؛ درپی کردن موزه را. ( از منتهی الارب ) .
...
[مشاهده متن کامل]

بپرس