[ویکی فقه] وصف، قید عارض بر موضوع و دارای صلاحیت برای تضییق آن می باشد.
وصف، در اصطلاح اصول هر قیدی است که عارض بر موضوع شده و صلاحیت دارد موضوع را قید زده و دایره آن را تنگ کند، مانند:وصف «سائمه» در عبارت «فی الغنم السائمة زکاة»، که دامنه اطلاق «غنم» را کوچک نموده تا تنها شامل گوسفند بیابان چر شود.
شمول وصف
وصف اصولی، اعم از وصف نحوی (نعت) بوده و شامل امور ذیل می گردد:۱.
نعت نحوی ، مانند:«اکرم انسانا عالما» یا «اطعم مسکینا عادلا»؛۲. حال ، مانند:«جئنی بزید راکبا» یا «جائنی زید ماشیا»؛۳.
تمییز ، مانند:«جئنی برطل زیتا» یا «اشتعل الرأس شیبا»؛۴.
ظرف ، مانند:«اکرم زیدا یوم الجمعة» یا «رأیت زیدا یوم الجمعة»؛۵.
جارو مجرور ، مثل:«اکرم زیدا فی المدرسة» یا «رأیت زیدا فی السوق».
وصف در کتاب اصول فقه
در کتاب «
اصول الفقه » آمده است:«المقصود بالوصف هنا:ما یعم النعت و غیره، فیشمل الحال و التمییز و نحوهما مما یصلح ان یکون قیدا لموضوع التکلیف»
دلالت وصف بر مفهوم
...
[ویکی الکتاب] معنی
وَصْفَهُمْ: وصف کردنشان
معنی
نُفُوراً: نفرت و رمیدنی وصف ناشدنی
معنی
تَکْلِیماً: سخن گفتنی غیر قابل وصف
معنی
فَرْقاً: جدا کردنی نگفتنی (وصف نا شدنی)
معنی
صَفّاً: صف - صفی وصف نشدنی ( اگر مفعولٌ فیه واقع شده باشد)
معنی
نَشْراً: نشر دادنی وصف ناشدنی و نگفتنی (از کلمه نشر به معنای گستردن و متفرق کردن است)
معنی
صَبّاً: فرو ریختنی وصف ناشدنی ( در اصل به معنی ریختن آب از بلندی است)
معنی
کَبِّرْ: بزرگ دار- تکبیر گو(از ائمه معصومین (علیهمالسلام) وارد شده که معنای تکبیر ( الله اکبر )این است که خدا از اینکه در وصف بگنجد بزرگتر است ، پس خدای تعالی از هر وصفی که ما با آن توصیفش کنیم ، و حتی از خود این وصف بزرگتر است)
معنی
کَبِّرْهُ: او را بزرگ دار-برای او تکبیر گو(از ائمه معصومین (علیهمالسلام) وارد شده که معنای تکبیر ( الله اکبر )این است که خدا از اینکه در وصف بگنجد بزرگتر است ، پس خدای تعالی از هر وصفی که ما با آن توصیفش کنیم ، و حتی از خود این وصف بزرگتر است)
معنی
نَسْفاً: پراکندگی وصف ناشدنی - پراکندگی کامل (وقتی گفته میشود : فلانی گندم را نسف کرد ، معنایش این است که آن را با منسف بالا انداخت تا پوستهایش بپرد )
معنی
شَقّاً: شکافتنی (در عبارت "شَقَقْنَا ﭐلْأَرْضَ شَقّاً " چون مفعولٌ فیه واقع شده منظور شکافتنی نگفتنی و وصف ناشدنی است)
معنی
قَدِیرٌ: همواره و بسیارقدرتمند -همواره و بسیار توانا-آنکه همواره و بسیارتقدیر می کنند-آنکه همواره و بسیاراندازه تعیین می کنند(از ماده قدر است که به معنای تقدیر و اندازهگیری است ."قدیر" یکی از اسماء حسنای خدای تعالی است که مرکز همه قدرتها است .
کلمه قدرت هر گ...
معنی
رَّحِیقٍ: شراب صاف و بدون ناخالصی (و به همین مناسبت آن را به وصف مختوم توصیف کرده ، چون همواره چیزی را مهر و موم میکنند که نفیس و خالص از غش و خلط باشد ، تا چیزی در آن نریزند و دچار ناخالصیش نکنند )
معنی
قِدَداً: گوناگون و متفاوت(جمع قده است ، که از مصدر قد و به معنای قطعه است ، ودر عبارت "طَرَائِقَ قِدَداً " اگر طرائق را به وصف قدد توصیف کرد ، به این مناسبت بود که هر یک از آن طریقهها مقطوع از طریقه دیگر است ، و سالک خود را به هدفی غیر هدف دیگری میرساند )
معنی
مَثَلُ: مَثل - مِثال - وصف - صفت (در عبارتهایی نظیر :مثل الفریقین کالاعمی و الاصم و البصیر و السمیع هل یستویان .کلمه مثل به معنای وصف است ، ولی بیشتر در مثلهای رایج در بین مردم استعمال میشود و آن این است که معنایی از معانی پوشیده و مخفی از ذهن شنونده را با ا...
تکرار در قرآن: ۱۴(بار)
ذکر چگونگی شیء (ذکر اوصاف و خصوصیات شیء) راغب میگوید: وصف ذکر چیزی است با زیور و نعمت آن، صفت حالتی است که شیء بر آن قرار گرفته از زیور و نعمت... وصف گاهی حق و گاهی باطل است. . وای بر شما از آنچه تعریف میکنید. کفار میگفتند: دنیا بی هدف آفریده شده و آفرینش آن بازیچه است آیه در رد سخن میگوید: . زبانشان به دروغ تعریف میکند که پاداش نیک برای آنهااست. . آنها در وصف خدا میگفتند: خدا دارای پسران و دختران است و این توصیف دروغی بود خدا از آنچه توصیف میکنند منزه و بالا است. * . «وَصْفَهُمْ» در تقدیر «بِوَصْفِهِمْ» یا «جَزاءَ وَصْفِهِمْ» است یعنی در مقابل این توصیف و تحلیل و تحریم که از خود در آوردهاند خدا کیفرشان میدهد.