وصد
لغت نامه دهخدا
وصد. [ وَ ص َ ] ( ع مص ) بافتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
وصد. [ وُ ص ُ ] ( ع اِ )ج ِ وصید، به معنی آستان و پیشگاه سرای. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به وصید شود.
فرهنگ فارسی
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۳(بار)
. وصد به معنی بافتن و ثبوت آمده است «وَصَدَالثَّوْبَ: نَسَجَهُ» و گویند«وَصَدَ الشَّیْءُ» یعنی ثابت شد «وَصَدَبِالْمَکانِ» یعنی در مکان مقیم شد. ایصاد را بستن در و نیز در تنگنا قراردادن گفتهاند راغب گوید: «اَوْصَدْتُ الْبابِ وَآصَدْتُهُ: اَغْلَقْتُهُ وَ اَحْکَمْتُهُ» شاید مراد از نار مؤصده پیوسته بودن آتش باشد یعنی درش بسته شده دیگر نجاتی از آن نیست یعنی: آنها اهل شومی و شقاوتند برای آنهاست آتشی دربسته. * . سگشان بازوهای خود را بر آستانه در گشوده بود «اَلْوَصیدُ: اَلْفِناءُ».
. وصد به معنی بافتن و ثبوت آمده است «وَصَدَالثَّوْبَ: نَسَجَهُ» و گویند«وَصَدَ الشَّیْءُ» یعنی ثابت شد «وَصَدَبِالْمَکانِ» یعنی در مکان مقیم شد. ایصاد را بستن در و نیز در تنگنا قراردادن گفتهاند راغب گوید: «اَوْصَدْتُ الْبابِ وَآصَدْتُهُ: اَغْلَقْتُهُ وَ اَحْکَمْتُهُ» شاید مراد از نار مؤصده پیوسته بودن آتش باشد یعنی درش بسته شده دیگر نجاتی از آن نیست یعنی: آنها اهل شومی و شقاوتند برای آنهاست آتشی دربسته. * . سگشان بازوهای خود را بر آستانه در گشوده بود «اَلْوَصیدُ: اَلْفِناءُ».
wikialkb: ریشه_وصد
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید