کمترین وصاف او خاقانی است
کآسمان صاحبقران میخواندش.
خاقانی.
|| طبیب. ( المنجد ). پزشک. حریری آن را بر طبیب اطلاق کرده است. ( از اقرب الموارد ).وصاف. [ وَص ْ صا ] ( اِخ ) کویی است در نسف ( نخشب ). ( معجم البلدان ) :
به کوی وصاف آن نامه را بزن عنوان
به پیش نامه تو تا که خوازه بندم کوی.
سوزنی.
وصاف. [ وَص ْ صا ] ( اِخ ) لقب عبداﷲبن فضل اﷲ شیرازی صاحب تاریخ وصاف. ( ناظم الاطباء ). رجوع به وصاف الحضرة شود.