وشمار

لغت نامه دهخدا

وشمار. [ وِ ] ( اِ ) شش قبضه ذراعی. ( یواقیت العلوم ). قبضه و ذراع و وشمار و گز و باع ، اینهمه را از دانه جو گرفته اند، و آن چنان باشد که چون شش دانه جو به هم بازنهی شکمها با پشت یکدیگر کرده انگشتی گردد و چهار انگشت با هم نهاده قبضه ای بود و شش قبضه ذراعی باشد و نسبت ذراع با وشمار نسبت درم است با دینار چنانکه ده درم هفت مثقال باشد همچنین ده ذراع هفت وشمار بود، و ذراع و وشمار بر دو گونه اند، اما در ذراع یکی گز آهنین که بدان در شهرها ستدوداد کنند و دیگر ذراع سود و آن درازنای ساعد مردی میانه باشد و اما در وشمار یکی وشمار شاهی و آن از گز خیزد چنانکه مربعی کنند قائم الزاویه هر جانبی گزی راست و قطر آن بگیرند وشمار شاه باشد و چون قطر مربع ارش سودا گیرند وشمار شاپوری باشد و به نواحی قزوین به وشمار شاهی جفت پیمایند و به وشمار شاپوری گری. و قصب شاه شش وشمار باشد به شاهی. برای تفصیل این مطلب رجوع به یواقیت العلوم شود.

فرهنگ فارسی

شش قبضه ذراعی قبضه و ذراع و وشمار و گز و باع اینهمه را از دانه جو گرفته اند و آن چنان باشد که چون شش دانه جو بهم باز نهی شکمها با پشت یکدیگر کرده انگشتی گردد و چهار انگشت با هم نهاده قبضه بود و شش قبضه ذراعی باشد و نسبت ذراع با وشمار نسبت درم است با دینار چنانکه ده درم و هفت مثقال باشد همچنین ده ذراع هفت وشمار بود و ذراع و وشمار بر دو گونه اند اما در ذراع یکی گز آهنین که بدان در شهر ها ستد و داد کنند و دیگر ذراع سود و آن در تازی ساعد مردی میانه باشد و اما در وشمار یکی وشمار شاهی و آن از گز خیزد چنانکه مربعی کنند قائم الزاویه بر جایی گزی راست و قطر مربع ارش سودا گیرند و شمار شاپوری باشد و به نواحی قزوین به وشمار شاهی جفت پیمایند و به وشمار شاپوری کری و قصب شاه شش وشمار باشد به شاهی

پیشنهاد کاربران

بپرس