وشات

لغت نامه دهخدا

وشات. [ وُ ] ( ع ص ، اِ ) وشاة. ج ِ واشی. ( منتهی الارب ). سخن چینان. غمازان. ( غیاث اللغات ). دروغ گویندگان. ( غیاث اللغات ) :
نشف کرده ستت خیال آن وشات
شبنمی که داری از نهرالحیات.
مولوی.
چون مبدل میکند او سیئات
عین طاعت میکند رغم وشات.
مولوی.

وشاة. [ وُ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ واشی ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء )،و واشی به معنی سخن چین. نمّام. || مرد بسیارفرزند. || ستور بسیاربچه. || بافنده جامه. || کاونده کان جهت زر. || سکه زن. ( منتهی الارب ). رجوع به واشی شود.

فرهنگ فارسی

جمع واشی
وشاه جمع واشی

فرهنگ عمید

= واشی

پیشنهاد کاربران

سخن چینان
غمازان
چون مبدل می کند او سیئات
طاعتی اش می کند رغم وشات
✏ �مولوی�
وُشات: سخن چینان، خبرچینان، جاسوسان.

بپرس