وشاء

لغت نامه دهخدا

وشاء. [ وَ ] ( ع اِمص ) بسیاری مال. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). کثرت مال یعنی شتر. ( اقرب الموارد ). اسم مصدر است. ( منتهی الارب ). کثرة الابل. ( المنجد ).

وشاء. [ وَش ْ شا ] ( ع ص ) کسی که جامه های ابریشمی فروشد. ( اقرب الموارد ). وشی فروش. مبالغه است واشی را. ( اقرب الموارد ). رجوع به واشی شود.

وشاء. [ وِ ] ( ع اِ )بر وزن کساء، ج ِ وشی و آن نوعی از جامه است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به وشی شود.

وشاء. [ وَش ْ شا ] ( اِخ ) محمدبن احمدبن اسحاق اعرابی ، مکنی به ابوالطیب. از ظرفای ادباء و نحویین و اخباریین بود. از اوست : 1- کتاب اخبار الزنج. 2- الزاهر فی الانوار و الزهر. 3- حدود الطرف الکبیر. 4- الموشا. 5- اخبار المتظرفات. 6- کتاب السلوان. 7- کتاب المذهب. 8- کتاب الموشح. 9- کتاب سلسلةالذهب. 10- کتاب مختصر، در نحو. 11- کتاب جامع، در نحو.12- کتاب المقصور و الممدود. 13- کتاب المذکر و المؤنث. 14- کتاب الفرق. 15- کتاب خلق الانسان. 16- کتاب خلق الفرس. 17- کتاب المثلث. ( الفهرست ابن الندیم ).

پیشنهاد کاربران

بپرس