دوستانم همه ماننده وسنی شده اند
همه زآن است که با من نه درم ماند و نه زر.
عسجدی ( از آنندراج ).
از مراعات عدل تو برخاست دشمنی از میانه وسنی.
فخری.
وسنی. [ وَ نا ] ( ع ص ) زن سست کسل مند. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || زن غنوده پینکی رسیده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و این مؤنث وسنان است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).