وسم
لغت نامه دهخدا
- وسم دادن ؛ داغ کردن و داغ نهادن و نشان کردن. ( ناظم الاطباء ).
|| درختی است که برگ آن خضاب است. ( المنجد ) ( اقرب الموارد ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. نشان کردن، علامت گذاشتن.
۳. داغ، نشان.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی سَنَسِمُهُ: به زودی اورا نشان دار خواهیم کرد (مصدر وسم و همچنین سمة به معنای علامتگذاری است در عبارت "سَنَسِمُهُ عَلَی ﭐلْخُرْطُومِ " منظور این است که به زودی بر بینی پرباد و خرطوم مانندش داغ رسوایی و خواری می نهیم )
تکرار در قرآن: ۱۸۱(بار)
علامت گذاشتن. وَسَمَ الشَّیْءَ وَسْماً» یعنی او را علامت گذاری کرد و علامت را سِمَة گویند . حتما بر بینی او علامت و داغ ذلت مینهیم. رجوع شود به «خرطوم». . متوسم آن است که به علامت نگاه کندو از آن به چیز دیگری پی ببرد و تفرس کند یعنی در آنچه از اوضاع قوم لوط یاد شد درسها و عبرتهاست به اهل فراست و عاقلان. آنها که از چیزی به چیزی پی میبرند درمجمع از امام صادق «علیه السلام» نقل شده «نَحْنُ الْمُتَوَسِّمُونَ...» البته مصداق واقعی و اولی متوسمون آنها علیهم السلام هستند. در کافی در این باره بابی منعقد فرموده و در آن پنج حدیث نقل کرده است و ضمن یکی از آنها از امام باقر «علیه السلام» است که: «قالَ رَسُولُاللهِ «صلی الله علیه واله» اَتَقُوا فِراسَةَ الْمؤْمِنَ فَأنَّهُ یَنْظُرُبِنُورِاللهِ عَزَّوَجَلَّ...» این ماده فقط دوبار در قرآن آمده است.
تکرار در قرآن: ۱۸۱(بار)
علامت گذاشتن. وَسَمَ الشَّیْءَ وَسْماً» یعنی او را علامت گذاری کرد و علامت را سِمَة گویند . حتما بر بینی او علامت و داغ ذلت مینهیم. رجوع شود به «خرطوم». . متوسم آن است که به علامت نگاه کندو از آن به چیز دیگری پی ببرد و تفرس کند یعنی در آنچه از اوضاع قوم لوط یاد شد درسها و عبرتهاست به اهل فراست و عاقلان. آنها که از چیزی به چیزی پی میبرند درمجمع از امام صادق «علیه السلام» نقل شده «نَحْنُ الْمُتَوَسِّمُونَ...» البته مصداق واقعی و اولی متوسمون آنها علیهم السلام هستند. در کافی در این باره بابی منعقد فرموده و در آن پنج حدیث نقل کرده است و ضمن یکی از آنها از امام باقر «علیه السلام» است که: «قالَ رَسُولُاللهِ «صلی الله علیه واله» اَتَقُوا فِراسَةَ الْمؤْمِنَ فَأنَّهُ یَنْظُرُبِنُورِاللهِ عَزَّوَجَلَّ...» این ماده فقط دوبار در قرآن آمده است.
wikialkb: ریشه_وسم
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
نشان کردن
وسم به معنای نام بردن و توصیف کردن است.
در سوگواری برخی از مناطق، برخی افراد با بیان اسم شخصِ مجلس به نام، به توصیف خوبی ها، شایستگی ها و صفات برجسته ظاهری و باطنی وی می دازند. این کار را وَسم می گویند.
در سوگواری برخی از مناطق، برخی افراد با بیان اسم شخصِ مجلس به نام، به توصیف خوبی ها، شایستگی ها و صفات برجسته ظاهری و باطنی وی می دازند. این کار را وَسم می گویند.
وسم ریشه اسم است.
در بعضی قبیله ها و روستا بر روی گوسفندان و احشام نشانه گذاری می کردند، این عمل را وسم می گویند.
آنچه که وسم گردیده است را میسم می گویند.
در بعضی قبیله ها و روستا بر روی گوسفندان و احشام نشانه گذاری می کردند، این عمل را وسم می گویند.
آنچه که وسم گردیده است را میسم می گویند.