وسق
لغت نامه دهخدا
وسق. [ وَ / وِ ] ( ع اِ ) اشتروار. ( مهذب الاسماء ). بار شتر. || شصت صاع. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) : هرچه از زمین حاصل شود ده یکی بباید دادن چون آن غله پنج وسق بود و وسقی عبارت از شصت صاع است و صاع پنج رطل است و ثلث رطل بغدادی به قول اهل حجاز. ( تاریخ قم ص 169 ). ج ، وسوق. ( منتهی الارب ). اوساق. ( مهذب الاسماء ). در حدیث جابر است از پیغمبر صلی اﷲ علیه و آله : لا صدقة فی شی من الزرع و الکرم حتی یبلغ خمسة اوسق. ( منتهی الارب ). گویند وسق نزد اهل حجاز 320 رطل است و نزد عراقیها 480 رطل. ( اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
بار شتر
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. اندازۀ شصت صاع.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی وَسَقَ: جمع کرد - گرد هم آورد (فعل ماضی "وسق" معنای جمع شدن چند چیز متفرق را میدهد و عبارت "وَﭐللَّیْلِ وَمَا وَسَقَ " یعنی :به شب سوگند ، که آنچه در روز متفرق شده را جمع میکند ومنظور این است که انسانها و حیوانهایی که هر یک از لانه و خانه شان به طرفی رفتهان...
معنی ﭐتَّسَقَ: همه جانبه شد - کامل شد -جمع شد - گرد هم آمد (از"وسق" معنای جمع شدن چند چیز متفرق می باشد و عبارت "وَﭐلْقَمَرِ إِذَا ﭐتَّسَقَ " یعنی :به ماه سوگند ، وقتی که نورش جمع میشود ، نور همه اطرافش بهم منضم میشود ، و به صورت ماه شب چهارده درمیآید .)
ریشه کلمه:
وسق (۲ بار)
«وَسَق» به معنای جمع کردن پراکنده هاست، «وَسَق» (بر وزن غضب) به معنای یک بار شتر یا شصت صاع که هر صاع نزدیک به سه کیلو است نیز آمده، که آن هم به خاطر مجتمع بودن آن است.
. وَسَق (بر وزن فلس) به معنی جمع کردن است «وَسَقَ الشَّیْءَ: جَمَعَهُ» راغب جمع کردن شیء متفرق گفته است. اتساق به معنی جمع شدن میباشد. یعنی: قسم به تاریکی و آنچه جمع میکند، قسم به ماه آنگاه که جمع و بدر شود که از حالی به حالی بالا میروید. تاریکی شب همه چیز را جمع کرده به شکل سیاه در میآورد و ماه به تدریج بزرگ شده به صورت چهارده شبه میآید. آمدن شب پس از شفق شامگاهی، احاطه تاریکی بر موجودات، وسعت تدریجی ماه، حکایت از تغییر احوال عالم و بشر دارد و شاید بدان مناسبت آمده «لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ» بقیّه کلام در «طبق» دیده شود، این لفظ دو بار بیشتر در قرآن مجید نیامده است.
معنی ﭐتَّسَقَ: همه جانبه شد - کامل شد -جمع شد - گرد هم آمد (از"وسق" معنای جمع شدن چند چیز متفرق می باشد و عبارت "وَﭐلْقَمَرِ إِذَا ﭐتَّسَقَ " یعنی :به ماه سوگند ، وقتی که نورش جمع میشود ، نور همه اطرافش بهم منضم میشود ، و به صورت ماه شب چهارده درمیآید .)
ریشه کلمه:
وسق (۲ بار)
«وَسَق» به معنای جمع کردن پراکنده هاست، «وَسَق» (بر وزن غضب) به معنای یک بار شتر یا شصت صاع که هر صاع نزدیک به سه کیلو است نیز آمده، که آن هم به خاطر مجتمع بودن آن است.
. وَسَق (بر وزن فلس) به معنی جمع کردن است «وَسَقَ الشَّیْءَ: جَمَعَهُ» راغب جمع کردن شیء متفرق گفته است. اتساق به معنی جمع شدن میباشد. یعنی: قسم به تاریکی و آنچه جمع میکند، قسم به ماه آنگاه که جمع و بدر شود که از حالی به حالی بالا میروید. تاریکی شب همه چیز را جمع کرده به شکل سیاه در میآورد و ماه به تدریج بزرگ شده به صورت چهارده شبه میآید. آمدن شب پس از شفق شامگاهی، احاطه تاریکی بر موجودات، وسعت تدریجی ماه، حکایت از تغییر احوال عالم و بشر دارد و شاید بدان مناسبت آمده «لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ» بقیّه کلام در «طبق» دیده شود، این لفظ دو بار بیشتر در قرآن مجید نیامده است.
wikialkb: وَسَق
جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
اندازه شصت صاع،
اندازه 60 صاع
اندازه 60 صاع