نه وسعت در درون مور آری
نه از عالم سر موئی بریدن.
ناصرخسرو.
رجوع به وسعة شود.- وسعت پیدا کردن ؛ گنجایش پیدا کردن.
- وسعت داشتن ؛ گنجایش داشتن.
- || استطاعت و توانگری داشتن. توانگر بودن.
- وسعتکده ؛ وسعتگاه. ( آنندراج ). جای فراخ و وسیع و یا دلپذیر. ( ناظم الاطباء ) :
طرح افکند به وسعتکده طول امل
قصر شداد مصالح ز عمل پالایی.
واله هروی ( از آنندراج ).
- وسعتگاه ، وسعتگه ؛ جای وسیع. جای فراخ و وسیع و دلپذیر. ( ناظم الاطباء ) : در تنگنای کوچه ٔشرح جلال تو
وسعتگه زمانه کمین کارخانه ای.
عرفی ( از آنندراج ).
دو سه میدان اسب که ازدره خشک رفتیم ، به وسعتگاهی رسیدیم که چمن و زراعت بود. ( سفرنامه ناصرالدین شاه به مشهد 1306 هَ.ق. ص 45 از فرهنگ فارسی معین ).وسعة. [ وُ ع َ ] ( ع اِمص ) فراخی و گشایش. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). فراخی و گشادی جای. ( ناظم الاطباء ). رجوع به وسعت شود.