حرف کسی را بریدن
نطق کسی را کور کردن
وسط حرف کسی پریدن: سخن او را قطع کردن، حرف او را قطع کردن،
( ( تا شروع کردم که چند روزی بود به فکرش بودم و می خواستم تلفن کنم و وقت نمی شد، با خنده پرید وسط حرفم. ) )
( ( چراغ ها را من خاموش می کنم، زویا پیرزاد، چ ۴۵، ۱۳۹۲. ص ۸۲ ) )
( ( تا شروع کردم که چند روزی بود به فکرش بودم و می خواستم تلفن کنم و وقت نمی شد، با خنده پرید وسط حرفم. ) )
( ( چراغ ها را من خاموش می کنم، زویا پیرزاد، چ ۴۵، ۱۳۹۲. ص ۸۲ ) )