وسط
/vasat/
مترادف وسط: بین، حاق، مابین، میان، میانه، مرکز، قلب، بحبوحه
برابر پارسی: میان، میانگاه، میانه، میانی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
وسط. [ وَ س َ ] ( ع ص ، اِ ) چیزی که میانه باشد، یعنی متوسط بود در طول و قصر و فربهی و لاغری و دیگر کیفیات. ( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب ). معتدل. ( اقرب الموارد ): شی ٔوسط؛ چیزی میانه ، نه زشت نه نیکو. ( منتهی الارب ). میانه. ( مهذب الاسماء ) ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل ). هر چیزی که نه خوب باشد نه بد نه زیاد باشد نه کم نه کوتاه نه دراز نه لاغر نه فربه. ( ناظم الاطباء ).
- وسطالشی ؛ مابین دو طرف آن چیز، اسم است. ( منتهی الارب ).
|| راست و اعدل از هر چیزی. ( منتهی الارب )( اقرب الموارد ). قال اﷲ تعالی : و جعلناکم امة وسطاً ( قرآن 143/2 )؛ ای عدلاً خیاراً. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). || اسم چیزی است که دروسط واقع شود، مثل انگشت وسطی. ( غیاث اللغات ). || پسندیده و برگزیده. ( مهذب الاسماء ). ج ، اوساط. ( مهذب الاسماء ). پسندیده. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ).
- وسطالسماء ؛ یکی از اوتاد اربعه منجمین. ( مفاتیح العلوم خوارزمی ).
|| مرکز و میان حقیقی چیزی. ( ناظم الاطباء ). میانه که عبارت است از میان حقیقی و مرکز. ( غیاث اللغات ). || ( اصطلاح منطق ) نزد منطقیین همان حد اوسط است که آن را واسطه در تصدیق نیز خوانند. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). همان سخنی که مقترن است با «زیرا که »، مثلاً هرگاه بگوئیم جهان حادث است ، زیرا که جهان متغیر است پس جمله «زیرا که جهان متغیر است » وسط نامیده میشود. ( تعریفات سید جرجانی ). || ( اصطلاح ریاضی ) عدد دوم از اعداد سه گانه متناسب را وسط خوانند و سومی از اعداد چهارگانه متناسب را وسطین. قاضی رومی در شرح ملخص گوید: وسط در عدد آن است که نسبت یکی از دو طرف عدد مانند نسبت آن است به طرف دیگر آن و واسطه عددی آن است که نصف مجموع دو طرف متقابل آن باشد مانند چهار، چهار وسط است میان سه و پنج و نصف مجموع سه و پنج است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || ( اصطلاح هیأت ) اهل هیأت وسط را بر چند معنی اطلاق کنند. یکی بر قوس مخصوص و دیگر بر حرکت آن قوس و بر هر حرکت ملایم و معتدل. عبدالعلی بیرجندی در شرح تذکره به این معانی تصریح کرده است. و برای شرح و بسط این معانی رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.بیشتر بخوانید ...
فرهنگ فارسی
(اسم ) ۱- چیزی که درمیان واقع شده ( خواه اطراف آن مساوی باشد و خواه نباشد ) . ۲- میان میانه مرکز : وچون طریق استخلاص آن بر طول محاصره منحصرمینمود و آن تعذری داشت که در چنان محلی که در وسط بلاد دشمن است سیاه اندک توقف نتواند کرد . ) ) ۳-(صفت ) چیزی که نه خوب باشد و نه بد. ۴ - چیزی که نه زیاد باشد و نه کم . ۵- چیزی که نه لاغر باشدونه فربه . یا وسط شمس . آن قوس را که یک سر او آن نقطه ایست بفلک خارج المرکز که برابر اول حمل است از ممثل و دیگر سرتن. آفتاب است وسط شمس خوانند . یا وسط کوکب . وسط ستار. دوری مرکز فلک تدویرش باشد از آن نقطه که برابر سر حمل است بقیاس فلک معدل المسیر و انداز. این دوری بر مرکز معدل آن زاویه است که یک خط اون بسرحمل رسد و دیگر بر مرکز تدویر . یا خود را به وسط انداختن . مداخله کردن .
جمع وسطی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. چیزی که نه خوب باشد نه بد.
واژه نامه بختیاریکا
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی أَثَاماً: سزا-مجازات - کیفر سخت
معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د...
معنی أَثَرِ: اثر-جای پا
معنی أَثَرْنَ: زیر ورو کردند-برپا نمودند
معنی أَثَرِی: در پی من
معنی أَثْقَالاًَ: بارهای سنگین
معنی أَثْقَالَکُمْ: بارهای سنگینتان
معنی أَثْقَالَهَا: بارهای سنگینش
معنی أَثْقَالَهُمْ: بارهای سنگینشان
معنی أَثْقَلَت: آن زن سنگین شد
معنی أَثْلٍ: نام گیاهی بی میوه(طرفاء)
معنی أَثُمَّ: آیا بعد از
معنی أَثْمَرَ: میوه داد
معنی أَثِیمٍ: گناه پیشه
معنی أَجِئْتَنَا: به سراغ ما آمده ای
تکرار در قرآن: ۵(بار)
(بر وزن فلس) در میان واقع شدن «وَسَطَ الْقَوْمَ وَ الْمَکانَ وَسْطاً» در میان قوم و در میان مکان قرار گرفت (اقرب) . با آن دویدن غبار برانگیختند و در میان جمع قرار گرفتند. و نیز به معنی «بین» آید «جَلَسْتُ وَسْطَ الْقَوْمِ» در میان آنها نشستم در این صورت وسط (بر وزن فرس) نیز گفته میشود. وَسَط (به فتح و،س) اسم است به معنی معتدل و میانه. در صحاح گفته وسط از هر چیز معتدلترین آن است گویند «شَیْءٌ وَسَطٌ» میانه است نسبت به مرغوب و نامرغوب، واسطةالقلاده جوهری است در وسط دانههای گردنبند و بهترین آنهاست. . در «شهد» راجع به این آیه مفصلاً صحبت شده است و آن به ظاهر عام است ولی فقط به عده معدودی تطبیق میشود. . اوسط در آیه به معنی وسط است چنانکه در مصباح و اقرب الموارد گفته است. یعنی کفاره قسم اطعام ده مسکین است از متوسط آنچه به خانواده خود میخورانید. یا لباس ده نفر و یا آزاد کردن یک بنده است. . اوسط در اینجا نظیر آیه سابق است گویند: «فُلانٌ مِنْ وَسَطِ قَوْمِهِ» او از نیکان قومش است یعنی عاقلتر آنها. گفت: نگفتم چرا خدا را تسبیح نمیکنید. . وسطی مونث اوسط به معنی متوسط است ذکر صلوة وسطی بعد از «الصلوات» دلیل اهمیت آن است و آن ذکر خاص بعد از عام میباشد. در وسائل الشیعه پنج روایت نقل کرده که مراد از صلوة وسطی نماز ظهر است و درروایت ششم از علی «علیه السلام»: «اِنَّها الْجُمْعَةُ یَوْمَ الْجُمْعَةِ وَ الظُّهْرُ فی سائِرِ الْاَسَّامِ» آن روز جمعه نماز جمعه و در روزهای دیگر نماز ظهر است از جمله روایت محمد بن مسلم از امام صادق «علیه السلام» است که فرمود: «صَلوةُ الْوُسْطی هِیَ الْوُسْطی مِنْ صَلوةِ النَّهارِ وَ هِیَ الظُّهْرُ...» در این روایت اشاره به علت تسمیه است یعنی در روز سه نماز واجب است و نماز ظهر در وسط آنهاست. و از جمله «عَنْ اَبی بَصیرِ قالَ سَمِعْتُ اَباعَبْدِاللَّهِ «علیه السلام» یَقُولُ: صَلوةُ الْوُسْطی صَلوةُ الظُّهْرِ و هِیَ اَوَّلُ صَلاةٍ اَنْزَلَ اللَّهُ عَلی نَبِیِّهِ «صلی اللَّه علیه و آله».» صاحب وسائل در ذیل روایات فرموده روایاتی که اشعار دارد به اینکه صلوة وسطی نماز عصر است محمول بر تقیه میباشد. طبرسی شش قول درباره آن نقل فرموده: نماز ظهر، نماز عصر، نماز مغرب، نماز عشاء، نماز صبح، یکی از نمازهای پنجگانه که تعیین نشده تا به همه آنها محافظت کنند. ولی مرحوم طبرسی قول اول را اختیار کرده و فرماید: آن از ابوجعفر باقر و امام صادق علیهم السلام مروی است و آن اختیار زید بن ثابت، ابوسعید خدری... و قول ابوحنیفه و اصحاب او است. و روایتی که از علی «علیه السلام» نقل شد بعض زیدیه از آن حضرت نقل کرده و در وسائل الشیعه از مجمع نقل شده است. به نظر میآید: علت توصیه نماز ظهر آن است که در وقت کثرت مشغله واقع شده، مسلمان واقعی که به کار دنیا و آخرت هر دو اهمیت میدهد باید از آن نماز و وقتش غلفت نکند.
معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د...
معنی أَثَرِ: اثر-جای پا
معنی أَثَرْنَ: زیر ورو کردند-برپا نمودند
معنی أَثَرِی: در پی من
معنی أَثْقَالاًَ: بارهای سنگین
معنی أَثْقَالَکُمْ: بارهای سنگینتان
معنی أَثْقَالَهَا: بارهای سنگینش
معنی أَثْقَالَهُمْ: بارهای سنگینشان
معنی أَثْقَلَت: آن زن سنگین شد
معنی أَثْلٍ: نام گیاهی بی میوه(طرفاء)
معنی أَثُمَّ: آیا بعد از
معنی أَثْمَرَ: میوه داد
معنی أَثِیمٍ: گناه پیشه
معنی أَجِئْتَنَا: به سراغ ما آمده ای
تکرار در قرآن: ۵(بار)
(بر وزن فلس) در میان واقع شدن «وَسَطَ الْقَوْمَ وَ الْمَکانَ وَسْطاً» در میان قوم و در میان مکان قرار گرفت (اقرب) . با آن دویدن غبار برانگیختند و در میان جمع قرار گرفتند. و نیز به معنی «بین» آید «جَلَسْتُ وَسْطَ الْقَوْمِ» در میان آنها نشستم در این صورت وسط (بر وزن فرس) نیز گفته میشود. وَسَط (به فتح و،س) اسم است به معنی معتدل و میانه. در صحاح گفته وسط از هر چیز معتدلترین آن است گویند «شَیْءٌ وَسَطٌ» میانه است نسبت به مرغوب و نامرغوب، واسطةالقلاده جوهری است در وسط دانههای گردنبند و بهترین آنهاست. . در «شهد» راجع به این آیه مفصلاً صحبت شده است و آن به ظاهر عام است ولی فقط به عده معدودی تطبیق میشود. . اوسط در آیه به معنی وسط است چنانکه در مصباح و اقرب الموارد گفته است. یعنی کفاره قسم اطعام ده مسکین است از متوسط آنچه به خانواده خود میخورانید. یا لباس ده نفر و یا آزاد کردن یک بنده است. . اوسط در اینجا نظیر آیه سابق است گویند: «فُلانٌ مِنْ وَسَطِ قَوْمِهِ» او از نیکان قومش است یعنی عاقلتر آنها. گفت: نگفتم چرا خدا را تسبیح نمیکنید. . وسطی مونث اوسط به معنی متوسط است ذکر صلوة وسطی بعد از «الصلوات» دلیل اهمیت آن است و آن ذکر خاص بعد از عام میباشد. در وسائل الشیعه پنج روایت نقل کرده که مراد از صلوة وسطی نماز ظهر است و درروایت ششم از علی «علیه السلام»: «اِنَّها الْجُمْعَةُ یَوْمَ الْجُمْعَةِ وَ الظُّهْرُ فی سائِرِ الْاَسَّامِ» آن روز جمعه نماز جمعه و در روزهای دیگر نماز ظهر است از جمله روایت محمد بن مسلم از امام صادق «علیه السلام» است که فرمود: «صَلوةُ الْوُسْطی هِیَ الْوُسْطی مِنْ صَلوةِ النَّهارِ وَ هِیَ الظُّهْرُ...» در این روایت اشاره به علت تسمیه است یعنی در روز سه نماز واجب است و نماز ظهر در وسط آنهاست. و از جمله «عَنْ اَبی بَصیرِ قالَ سَمِعْتُ اَباعَبْدِاللَّهِ «علیه السلام» یَقُولُ: صَلوةُ الْوُسْطی صَلوةُ الظُّهْرِ و هِیَ اَوَّلُ صَلاةٍ اَنْزَلَ اللَّهُ عَلی نَبِیِّهِ «صلی اللَّه علیه و آله».» صاحب وسائل در ذیل روایات فرموده روایاتی که اشعار دارد به اینکه صلوة وسطی نماز عصر است محمول بر تقیه میباشد. طبرسی شش قول درباره آن نقل فرموده: نماز ظهر، نماز عصر، نماز مغرب، نماز عشاء، نماز صبح، یکی از نمازهای پنجگانه که تعیین نشده تا به همه آنها محافظت کنند. ولی مرحوم طبرسی قول اول را اختیار کرده و فرماید: آن از ابوجعفر باقر و امام صادق علیهم السلام مروی است و آن اختیار زید بن ثابت، ابوسعید خدری... و قول ابوحنیفه و اصحاب او است. و روایتی که از علی «علیه السلام» نقل شد بعض زیدیه از آن حضرت نقل کرده و در وسائل الشیعه از مجمع نقل شده است. به نظر میآید: علت توصیه نماز ظهر آن است که در وقت کثرت مشغله واقع شده، مسلمان واقعی که به کار دنیا و آخرت هر دو اهمیت میدهد باید از آن نماز و وقتش غلفت نکند.
wikialkb: ریشه_وسط
دانشنامه آزاد فارسی
وسط (الوسط). وَسَط (الوَسَط)
روزنامۀ سیاسی چاپ بحرین. در ۲۰۰۲ تأسیس، و نخستین شمارۀ آن در ۷ سپتامبر همان سال منتشر شد. ناشر آن شرکة دارالوسط للنشر و التوزیع است. این روزنامه به سرعت جای خود را در میان مطبوعات داخلی و خارجی باز کرد. در کار خود تنوع مذهبی جامعۀ بحرین، به ویژه بخش شیعه مذهب آن، را در نظر دارد؛ از این رو، جای آن در میان مطبوعات بحرین خالی بود. گرایشی ناسیونالیستی و چپ در آن به چشم می خورد.
روزنامۀ سیاسی چاپ بحرین. در ۲۰۰۲ تأسیس، و نخستین شمارۀ آن در ۷ سپتامبر همان سال منتشر شد. ناشر آن شرکة دارالوسط للنشر و التوزیع است. این روزنامه به سرعت جای خود را در میان مطبوعات داخلی و خارجی باز کرد. در کار خود تنوع مذهبی جامعۀ بحرین، به ویژه بخش شیعه مذهب آن، را در نظر دارد؛ از این رو، جای آن در میان مطبوعات بحرین خالی بود. گرایشی ناسیونالیستی و چپ در آن به چشم می خورد.
wikijoo: وسط_(الوسط)
جدول کلمات
مترادف ها
وسط، ناف، سره میان
وسط، فرو رفتگی
وسط، جمله مشترک، اجناس مختلف از درجه متوسط
وسط، متوسط
وسط، درجه دوم، دومین درجه
وسط، بسیار صمیمی، واقع در عین وسط
وسط، درجه دو
وسط، متوسط، میانی، میانه، بطرف وسط، وسطی
وسط، متوسط، حد وسط، میانحال
در میان، وسط
در میان، وسط
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
وسط: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
میان، فخن faxan ( دری )
آنتر āntar ( سنسکریت: āntara )
خیراپ ( کردی: xerāp )
مینجا minjā ( لری )
میان، فخن faxan ( دری )
آنتر āntar ( سنسکریت: āntara )
خیراپ ( کردی: xerāp )
مینجا minjā ( لری )
میانوَر / میانجی = واسط ( انکه و انچه که با وسط چیزی یا کسی در کار است ؛ همانند سرویس گران که میان دو چیز کاری را از جایی/چیزی به جایی/چیز دیگر تحویل میدهد
برمیان = فاصله و حد دو چیز
درمیان= حد میانه دو چیز = انچه میان دو چیز باشد = اشتراک
... [مشاهده متن کامل]
سرمیان = وسط/مرکز ( مرکز شهر = سرمیان شهر )
متوسط = میانگین
بیکَش = بیدون کمک و واسط ( در زبان مازندرانی کَش را پهلو و کناره میگویند و پهلوی کسی را گرفتن نشان از کمک و واسطه گری دارد => بیکَش بدون پهلو و گوشه و کناره => بیکش میشود بدون واسطه ( به هندوکش مراجعه شود = کنار های هند ( کوههای کناری هند ؛ واژه کشیدن فارسی نیز از اینجا آمده
کشیدن یا drawing یعنی برابری و سپس نقاشی ک طرح نمونه و برابر با چیزی زدن از آنجا امد یعنی کشیدن ( کاری که در عمل کش و قوس ایجاد میشود کشیدگی و برابری بین دو نقطه است که خاصیت کشسانی را ایجاد میکند ؛ از همینرو به تساوی در لاتین draw یا کشیدن یا همان نقاشی گفته شد و در زبان هندو اروپایی کشیدن و کَش به چمار کشسانی / برابری بین دو چیز / پهلو ( منظور کشیده شده از چیزی می باشد ؛ چراکه پهلو هر چیزی کشیده تر از جاهای دیگر می باشد ( کشتی پهلو گرفت = کشتی کناره گرفت )
بیگوش = بی گوش = بدون گوشه و واسط
کُنج = بخش کناری و گوشه از هر چیزی که اثر موثر و غیر موثر در هر زمینه ای داشته باشد را کنج گویند ( همچون ستون که موثر است و کنج که غیر ستون و غیر موثر ) => کنجه کاری را در اختیار داشتن = گوشه ای از کار را بر عهده داشتن که نشان از داشتن یک واسط و فرد غیر موثر در کار می باشد پس بیکنج میشود بدون واسط و مستقیم ( هر چیز بدون کنجی مستقیم و صاف است => بیکنج = بدون واسطه و مستقیم ؛ بدون فصل و گوش
فصل دوم = کنج دوم
فاصله = برمیان / برکُنج ( چون فصل از دوری و جدایی می آید و کنج هم از دوری و جدایی پس برکنج / برمیان میشود فاصله )
فواصل/فصول = کنجار / کنجود
فاصله بین دو خط را حساب کنید = برمیان/ برکنج بین دو خط را حساب کنید.
زاویه = برکُنج/برگوش ( اندازه هر کنج و گوشه )
از این زوایه ( برگوش/برکنج ) بش نگاه نگرده بودم
برمیان = فاصله و حد دو چیز
درمیان= حد میانه دو چیز = انچه میان دو چیز باشد = اشتراک
... [مشاهده متن کامل]
سرمیان = وسط/مرکز ( مرکز شهر = سرمیان شهر )
متوسط = میانگین
بیکَش = بیدون کمک و واسط ( در زبان مازندرانی کَش را پهلو و کناره میگویند و پهلوی کسی را گرفتن نشان از کمک و واسطه گری دارد => بیکَش بدون پهلو و گوشه و کناره => بیکش میشود بدون واسطه ( به هندوکش مراجعه شود = کنار های هند ( کوههای کناری هند ؛ واژه کشیدن فارسی نیز از اینجا آمده
کشیدن یا drawing یعنی برابری و سپس نقاشی ک طرح نمونه و برابر با چیزی زدن از آنجا امد یعنی کشیدن ( کاری که در عمل کش و قوس ایجاد میشود کشیدگی و برابری بین دو نقطه است که خاصیت کشسانی را ایجاد میکند ؛ از همینرو به تساوی در لاتین draw یا کشیدن یا همان نقاشی گفته شد و در زبان هندو اروپایی کشیدن و کَش به چمار کشسانی / برابری بین دو چیز / پهلو ( منظور کشیده شده از چیزی می باشد ؛ چراکه پهلو هر چیزی کشیده تر از جاهای دیگر می باشد ( کشتی پهلو گرفت = کشتی کناره گرفت )
بیگوش = بی گوش = بدون گوشه و واسط
کُنج = بخش کناری و گوشه از هر چیزی که اثر موثر و غیر موثر در هر زمینه ای داشته باشد را کنج گویند ( همچون ستون که موثر است و کنج که غیر ستون و غیر موثر ) => کنجه کاری را در اختیار داشتن = گوشه ای از کار را بر عهده داشتن که نشان از داشتن یک واسط و فرد غیر موثر در کار می باشد پس بیکنج میشود بدون واسط و مستقیم ( هر چیز بدون کنجی مستقیم و صاف است => بیکنج = بدون واسطه و مستقیم ؛ بدون فصل و گوش
فصل دوم = کنج دوم
فاصله = برمیان / برکُنج ( چون فصل از دوری و جدایی می آید و کنج هم از دوری و جدایی پس برکنج / برمیان میشود فاصله )
فواصل/فصول = کنجار / کنجود
فاصله بین دو خط را حساب کنید = برمیان/ برکنج بین دو خط را حساب کنید.
زاویه = برکُنج/برگوش ( اندازه هر کنج و گوشه )
از این زوایه ( برگوش/برکنج ) بش نگاه نگرده بودم
میانگاه. ( اِ مرکب ) درون. میان : پس میانگاه آن گوشت شکافته شود و جای ناف پدید آید. ( ذخیره خوارزمشاهی ) . بر سر آن دکه سایه ها ساخته و در میان گاه آن گنبدی عظیم برآورده. ( فارسنامه ابن بلخی ص 138 ) . || قلب. قلب لشکر. مرکز لشکر. قلب سپاه. ( یادداشت لغت نامه ) :
... [مشاهده متن کامل]
میانگاه لشکرْش را همچنین
سپاهی بیاراست خوب و گزین.
دقیقی.
... [مشاهده متن کامل]
میانگاه لشکرْش را همچنین
سپاهی بیاراست خوب و گزین.
دقیقی.
واژه وسط
معادل ابجد 75
تعداد حروف 3
تلفظ vasat
نقش دستوری صفت
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمع: اَوْساط]
مختصات ( وَ سَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی vasat
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
در پارسی واژه جایگزین وسط در پارسی میان یا میانه است.
معادل ابجد 75
تعداد حروف 3
تلفظ vasat
نقش دستوری صفت
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمع: اَوْساط]
مختصات ( وَ سَ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی vasat
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
در پارسی واژه جایگزین وسط در پارسی میان یا میانه است.
میانه
میانه رو
درمیان
میانه رو
درمیان
بینابین
ضمن
توی
وسط :کلمه وسط در لغت هم به معنی حد متوسط در میان دو چیز آمده ، و هم به معنی جالب و زیبا و عالی و شریف ، و این هر دو ظاهرا به یک حقیقت باز می گردد زیرا معمولا شرافت و زیبائی در آن است که چیزی از افراط و تفریط دور باشد و در حد اعتدال قرار گیرد . ( تفسیر نمونه ج : 1 ص : 487 )
بین، حاق، مابین، میان، میانه، مرکز، قلب، بحبوحه
میان ، بین
مابین
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)