وساطت
/vesAtat/
مترادف وساطت: توسط، خواهشگری، دخالت، شفاعت، مداخله، میانجیگری
برابر پارسی: میانجیگری، پا در میانی، پادرمیانی، میانجی، میان جی گری
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- وساطت کردن ؛ میانجی شدن. میانجی گری کردن. ( ناظم الاطباء ).
- || شفاعت نمودن. ( ناظم الاطباء ).
وساطة. [ وَ طَ ] ( ع مص ) رجوع به وساطت شود. || ( اِ ) میانجی.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). عمل وسیط. ( اقرب الموارد ). || ( مص ) در میان شدن. واسطه و وسیله شدن. ( آنندراج ). || بزرگوار شدن. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ). باشرف و باحسب شدن.( المنجد ) ( اقرب الموارد ). بزرگوار شدن و بهینه شدن.( تاج المصادر بیهقی ) ( المصادر زوزنی ). || در میان حق و عدل شدن. ( از اقرب الموارد ): وسط الرجل فیهم وساطة؛ توسط الحق و العدل. ( اقرب الموارد ).
فرهنگ فارسی
(اسم ) میانجی گری شفاعت : ((این کتاب کریم را بسفارت جبرئیل و وساطت محمد المصطفی علیه السلام سوی مافرستاد. ) ) توضیح درتداول فارسی بکسراول تلفظ شود .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. میانجیگری.
واژه نامه بختیاریکا
جدول کلمات
مترادف ها
وکالت، نمایندگی، وساطت، ماموریت، دفتر نمایندگی، خبرگزاری، پیشکاری، گماشتگی
وساطت، سفارت، میانجی گری
وساطت، میانجی، مداخله کننده، وساطت کننده
وساطت، پایمردی، شفاعت، پادرمیانی، میانجی گری
وساطت، شفاعت، میانجی گری، مداخله
وساطت، دخالت، مداخله، میانه گیری
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
پایمردی
حقا که با عقوبت دوزخ برابر است/رفتن به پایمردی همسایه در بهشت.
سعدی.
حقا که با عقوبت دوزخ برابر است/رفتن به پایمردی همسایه در بهشت.
سعدی.
پیشنهادِ واژه : " اَندرمیانه ( به ریختِ پارسی ) / اَندرمیانَگ، اَندرمیانَک ( به ریختِ پهلوی ) به چمِ " واسطه"
آن کس یا آن چیزی که واسطه است = اَندرمیانه/اَندرمیانَگ
رویهم رفته برایِ واژگانی همچون " وساطت کردن، واسطه و. . . " بهتر است از پیشوندِ " اَندر" یا پیشوندِ " میان" بهره ببریم. پیشوندِ " اَندر" پیشوندِ توانمندتری است؛ چراکه آن افزون بر " میان" ، پیشوندهایِ " به میان، درمیان" را هم پوشش می دهد.
... [مشاهده متن کامل]
نمونه:
وساطت کردن = اَندر کارواژه ( =فعل )
آن کس یا آن چیزی که واسطه است = اَندرمیانه/اَندرمیانَگ
رویهم رفته برایِ واژگانی همچون " وساطت کردن، واسطه و. . . " بهتر است از پیشوندِ " اَندر" یا پیشوندِ " میان" بهره ببریم. پیشوندِ " اَندر" پیشوندِ توانمندتری است؛ چراکه آن افزون بر " میان" ، پیشوندهایِ " به میان، درمیان" را هم پوشش می دهد.
... [مشاهده متن کامل]
نمونه:
وساطت کردن = اَندر کارواژه ( =فعل )
میانگی کردن ؛ وساطت. میانجی گری. میانجی شدن. توسط. ( یادداشت مؤلف ) : در میان زن و شوهر میانگی نکنید. ( از امثال و حکم ) .
میان ورزی
گیس گرو گذاشتن
وساطت زنانه ( گویش تهرانی )
وساطت زنانه ( گویش تهرانی )
توسط، خواهشگری، دخالت، شفاعت، مداخله، میانجیگری، پادرمیانی
پا پیش گذاشتن
میانجی گری