وسائل

/vasA~el/

لغت نامه دهخدا

وسائل. [ وَ ءِ ] ( ع اِ ) وسایل. ج ِ وسیلة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رجوع به وسیله شود.

فرهنگ فارسی

(اسم ) جمع وسیله اسباب لوازم (( و با این وسایل و فضایل درخصم شکنی و دشمن شکنی بر مردان جهان فسوس کردی . ) )

پیشنهاد کاربران

جُل و پَلاس
لهجه و گویش تهرانی
وسائل، بساط مختصر زندگی: جل و پلاست را جمع کن!
ساز و برگ
با وجود عدم وسائل. . . .

بپرس