وزی
لغت نامه دهخدا
وزی. [ وَزْی ْ ] ( ع مص ) فراهم آمدن. ( منتهی الارب ). فراهم آمدن و جمع گردیدن. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). اجتماع و تقبض. ( اقرب الموارد ).
وزی. [ وَ ] ( ص نسبی ) منسوب به وز.
- غده وزی ؛ غده چربی. ( فرهنگ فارسی معین ).
فرهنگ فارسی
فراهم آمدن فراهم آمدن و جمع گردیدن
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید