وزق

لغت نامه دهخدا

وزق. [ وَ زَ ] ( اِ ) ضفدع. ( ذخیره خوارزمشاهی ) ( برهان ) ( آنندراج ). غوک. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). قورباغه. ( ناظم الاطباء ). وزغ. مؤلف سراج نوشته : وزغ به فتحتین غوک و به قاف که شهرت گرفته لهجه عراقیان است و صاحب برهان حرف اصلی پنداشته با آنکه مکرر نوشته که قاف در فارسی نیست. ( فرهنگ فارسی معین از فرهنگ نظام ج 5 ) :
بانگ چنگ آمد و نای جستم از ذوق ز جای
بنگریدم ز سرای همچو ماری وزقو.
سوزنی.
|| خولنجان و نی شیرین. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) وزغ . توضیح مولف سراج نوشته : وزغ بفتحین غوک وبقاف که شهرت گرفته لهج. عراقیان است و صاحب برهان حرف اصلی پنداشته با آنکه مکرر نوشته که قاف در فارسی نیست .

دانشنامه عمومی

وزق روستایی در دهستان سده بخش سده شهرستان قائنات استان خراسان جنوبی ایران است. بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۰ جمعیت این روستا ۳۰ نفر ( در ۱۱ خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس وزق
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

بپرس