وزء

لغت نامه دهخدا

وزء. [ وَزْءْ ] ( ع مص ) خشک کردن گوشت. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || پراکنده کردن قوم را و از همدیگر جدا نمودن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

وزء. [ وَ زَءْ ] ( ع مص ) استوارخلقت شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ( ص ) مرد کوتاه چاق و گویند مرد سخت خلقت ، یقال رجل وزاء و آن در اصل مصدر است. ( اقرب الموارد ). رجوع به وزء شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس