ورچیدن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
واژه نامه بختیاریکا
( ور چیدِن ) تراشیدن
( ور چیدِن ) جمع کردن
پیشنهاد کاربران
ورچیدن : برچیدن ، جمع کردن ، در خود کشیدن
( ( هوای آبکی بندر همچون اسفنج آبستنی هُرم نمناک گرما را چکه چکه از تو هوای سوزان ور می چید . ) ) ( صادق چوبک ، تنگسیر )
( ( هوای آبکی بندر همچون اسفنج آبستنی هُرم نمناک گرما را چکه چکه از تو هوای سوزان ور می چید . ) ) ( صادق چوبک ، تنگسیر )