ورچه

لغت نامه دهخدا

ورچه. [ وَ چ ِ ] ( حرف ربط مرکب ) مخفف وگرچه. و اگرچه. ( ناظم الاطباء ). هرچند :
به آتش در شود گرچه چو خشم اوست سوزنده
به دریا در شود ورچه چو جود اوست پهناور.
( از لغت نامه اسدی ).

ورچه. [ ] ( اِخ ) قصبه ای جزء دهستان حمزه لو بخش خمین شهرستان محلات ، سر راه شوسه خمین به اراک. کوهستانی و سردسیری است. سکنه آن 1500 تن و آب آن از قنات تأمین می شود. محصول آنجا غلات و بنشن و پنبه و چغندرقند است و باغات انگور و بادام دارد. شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی است و تلفن دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).

فرهنگ فارسی

قصبه دهستان حمزه لو لخش خمین شهرستان محلات . در ۲٠ کیلومتری شمال باختر خمین سر راه شوسه خمین به اراک کوهستانی سردسیر ۱۵٠٠ تن سکنه دارد .
قصبه جزئ دهستان حمزه لو بخش خمین شهرستان محلات سر راه شوسه خمین به اراک کوهستانی و سردسیری است

پیشنهاد کاربران

هرچه
هر آنچه
ورچه بنویسی نشانش می کنی
ورچه می لافی بیانش می کنی
✏ �مولانا�
اگرچه
گرچه
ورچه پرم رفت چون بنوازیم
چرخ بازی گم کند در بازیم
✏ �مولوی�
ورچه به معنای دشت سبز میباشد
که در روزگاران قدیم اگر جایی به علت آب فروان سر سبز بوده به آنجا می گفتند ورچه

بپرس