ورو گردی

لغت نامه دهخدا

وروگردی. [ وُ گ ِ ] ( ص نسبی ، اِ ) بروجردی : احمدبن عبد العزیز... احموله وروگردی را به حضرت معتضدی فرستاد. احموله... به اصفهان نارسیده آفتاب دولت آل عجل به مغرب فنا فروشد. ( ترجمه محاسن اصفهان چ فروخی ص 83 ). || تفتی وآن قسمی کرباس منقش باشد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

بروجردی احمد بن عبد العزیز ... احموله وروگردی را بحضرت معتضدی فرستاد احموله باصفهان نارسیدن آفتاب دولت آن عجل بمغرب فنا فرو شد تفتی و آن قسمی کرباس منقش باشد

پیشنهاد کاربران

بپرس