ورمی

لغت نامه دهخدا

ورمی. [ وَ رَ ] ( ص نسبی ) منسوب به ورم. ورم کرده. رجوع به ورم شود.

فرهنگ فارسی

منسوب به ورم ورم کرده

مترادف ها

dilatory (صفت)
کند، اتساعی، ورمی، تاخیری، بطی

پیشنهاد کاربران

ورمی:[وَ _َ ]چگونه وزنی، چقدر
نام کردی شهر ارومیه است
غم واندوه

بپرس