ورم کردن


برابر پارسی: آماسیدن

معنی انگلیسی:
distend, inflame, swell

لغت نامه دهخدا

ورم کردن. [ وَ رَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) آماس کردن. آماسیدن. باد کردن. رجوع به ورم شود.

فرهنگ فارسی

آماس کردن آماسیدن

واژه نامه بختیاریکا

باتِنیدِن؛ وُرزُلنیدِن؛ هروفِستِن ( ور هوفستن ) ؛ خِشم کردن؛ زُلنیدِن؛ ور قُلُمنیدِن؛ ور هروفِستِن؛ پفستن

جدول کلمات

اماسیدن

پیشنهاد کاربران

باد کردن
خیز افتادن. [ اُ دَ ] ( مص مرکب ) ورم کردن. آماس کردن. آماه کردن. متورم شدن. خیزآوردن. ( یادداشت مؤلف ) .

بپرس