ورص. [ وَ ] ( ع مص ) به یک بار بیضه نهادن مرغ. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). یک بار تخم نهادن ماکیان. || یک مرتبه پیخال بسیاری انداختن ماکیان وقتی که بر روی تخم خوابیده و برخاسته. ( ناظم الاطباء ). || ( اِ ) دبوقاء یعنی عَذِرَه. غائط. مدفوع. ج ، اوراص. ( از اقرب الموارد ). رجوع به ورض شود.
فرهنگ فارسی
بیک بار بیضه نهادن مرغ یک بار تخم نهادن ماکیان وقتی که بر روی تخم خوابیده و برخاسته