ورساز

لغت نامه دهخدا

ورساز.[ وَ ] ( ص ) مردمی ظریف و آراسته. ( برهان ). مردم ظریف و زیبا و مقطع و آراسته و زیرک و هوشیار. ( ناظم الاطباء ). || صاحب و خداوند ساز، چه ور به معنی صاحب و خداوند آمده است. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ).

ورساز. [ وَ ] ( اِخ ) نام ولایتی است در ماوراءالنهر. ( آنندراج ). نام جایی و مقامی و ولایتی است . ( برهان ) :
تو کشیدی به جانب ورساز
لشکر انبه و سپاه گران.
عبدالواسع جبلی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) شخص ظریف و آراسته : فربه کردی تو کون ایا ورسازه چون دنب. گوسفند در شبغازه . ( عماد )

فرهنگ معین

(وَ ) (ص . ) ۱ - جوان زیبا و آراسته . ۲ - زیرک ، هوشیار.

فرهنگ عمید

جوان ظریف و آراسته، زیبا، رعنا.

پیشنهاد کاربران

بپرس