- ورزه کردن ؛ کسب کردن.
|| کشت و زراعت. ( ناظم الاطباء ). || ( نف ) زراعت کننده. ( برهان ) ( آنندراج ). کشاورز. زارع. برزگر :
چو ورزه به أبکار بیرون شود
یکی نان بگیرد به زیر بغل.
ناصرخسرو.
- گاو ورزه ؛ گاو شخم و شیار : بی تخم و بی ضیاع و یکی ورزه
از خویشتن بساخته دهقانی.
ناصرخسرو.
گوشت بر گاو ورزه نیکوترزینت مرد دانش است و هنر.
سنایی.
|| یابنده و حاصل کننده. || پردازنده. ( ناظم الاطباء ).