ورزش کردن


معنی انگلیسی:
exercise, to exercise

لغت نامه دهخدا

ورزش کردن. [ وَ زِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ممارست کردن. تمرین کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) :
با بلاهای عشق ورزش کن
خویشتن را بلندارزش کن.
اوحدی.
|| اجرا کردن تمرینهای بدنی به منظور تکمیل قوای جسمی و روحی بطور مرتب. ( فرهنگ فارسی معین ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - ممارست کردن تمرین کردن

واژه نامه بختیاریکا

بازِستِن

پیشنهاد کاربران

I work out twice a week
من درس میخوانم و ورزش میکنم
Exercise
Play sports
work out
مثلا: i've done my morning workout

بپرس