وردیج

لغت نامه دهخدا

وردیج. [ وَ ] ( اِ ) ورتک. وردج. ( فرهنگ فارسی معین ). ورتیج. ( برهان ) ( آنندراج ). و آن پرنده ای است کوچکتر از تیهو. بلدرچین. سلوی. ( برهان ) کرک. ( ناظم الاطباء ).. رجوع به ورتیج شود :
هلاک ساختم این مرغ نیم بسمل خویش
سحر که مدح جمالش شنیدم از وردیج.

وردیج. [ وَ ] ( اِخ ) دهی جزء بخش کن شهرستان تهران ،در 7هزارگزی شمال راه شوسه تهران به کرج. سکنه آن 550 تن و آب آن از چشمه سار تأمین می شود. و محصول آنجا آن غلات ، انگور، گردو و میوجات مختلفه و شغل اهالی زراعت و مکاری گری است. مزرعه واریش ، جیان ، ورک آباد جزء این ده است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).

فرهنگ فارسی

فرهنگ عمید

= ورتیج

پیشنهاد کاربران

واژه " وردیج " دگرگون شده ":وردژّ " به معنی " کنار دژ " است ، بخش نخست "ور " به معنی کنار ، پهلو و ساحل و بخش دوم " دیج " که دگرگون شده " دژ " می باشد به معنی کلات و قلعه است و در واژه هایی مانند دیزمار
...
[مشاهده متن کامل]
( دژمان ) ، باران دوز ( باران دژ ) ، هیدج ( هیردژ ) ، اصلاندذوز ( شیردژ ) ، سنندج ( سیندژ ) و . . . بسیار دیده می شود .

بپرس