ورخچ

لغت نامه دهخدا

ورخچ. [ وَ رَ ] ( ص ) زشت و زبون و پلید و کریه المنظر. ( آنندراج ) :
نامم همای دولت شهباز نصرت است
نی کرکس ورخچ و نه زاج تخجّم است.
خاقانی ( ازآنندراج ).
پیش دلشان سپهر و انجم
این بود ورخچ و آن تخجّم .
خاقانی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - زشت کریه منظر نامم همان دولت و شهباز نفرت است نی کرگس ورخچ ونه زال تخجم است . ) ( خاقانی ) ۲ - زبون فرومایه پست : پیش دلشان سپهر و انجم این بوده ورخچ و آن تخجم . ( خاقانی ) ۳ - چرکین . ۴ - ناراخت مضطرب .

پیشنهاد کاربران

بپرس