وراط

لغت نامه دهخدا

وراط. [ وِ ] ( ع اِ ) ج ِ ورطة. ورطات.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به ورطه شود. || مکر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خدیعه و غش. ( اقرب الموارد ) ( آنندراج )( ناظم الاطباء ). مکر و فریب و خدعه و غش. ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) فریفتن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). وراط در صدقه [ زکوة ] جمع کردن شتران متفرق را و پراکنده کردن گله را یا پنهان داشتن مواشی خود در دیگر مواشی یا نهفتن آن را در گو و صحرا تاصدقه گیرنده بر آن مطلع نشود یا پراکنده کردن مواشی را و به دروغ گفتن صدقه گیرنده را که نزد فلان صدقه است و چنان نباشد و منه الحدیث : لاخلاط و لاوراط. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس