وذء

لغت نامه دهخدا

وذء. [ وَذْءْ ] ( ع اِ ) سخن نابایست و مکروه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). سخن ناشایست ناسزاباشد یا غیر آن. ( از اقرب الموارد ). || ( مص ) عیب کردن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || حقیر گردانیدن. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بانگ برزدن.( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || بازایستادن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). زجر کردن.( اقرب الموارد ). || کند و خیره شدن بینائی چشم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). و فعل آن از باب فتح است. ( منتهی الارب ).

پیشنهاد کاربران

بپرس