ودن

لغت نامه دهخدا

ودن. [ وَ ] ( ع مص ) وِدان. تر کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). تر کردن چیزی و تر نهادن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || زیر خاک کردن پوست تا نرم گردد. ( از اقرب الموارد ). || نیکوکردن حال عروس را و نیکو قیام نمودن بر آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نیکو قیام کردن به حال عروس و اسب. ( از اقرب الموارد ). || کوتاه ساختن چیزی. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || به چوب دستی زدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || فرزند لاغر زادن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). بچه لاغر زادن.

ودن. [ وَ دَ] ( ع مص ) فرزند لاغر زادن زن. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). و فعل آن از باب سمع آید. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

بزرگترین خدای اقوام ژرمنی واگنر وی را وتان می خواند . اسطوره او در آلمان و انگلستان رایج بود . در ادبیات ایسلندی وی فرزانه و حامی شعر است اما از لحاظ مقام به مرتبه پسرش تر نمی رسد . ودن در نزد اقوام ژرمنی جنوب خدای جنگ بود .
پسوندیست که ب ) آخر ریش. دستوری ملحق گردد و مصدر سازد:گش - ودن آل - ودن آس - ودن .
فرزند لاغز زادن زن . و فعل آن از باب سمع آید .

دانشنامه عمومی

ودن ( به فرانسوی: Vedène ) یک کامین در فرانسه است که در Canton of Bédarrides واقع شده است. [ ۱]
ودن ۱۱٫۱۸ کیلومترمربع مساحت و ۱۰٬۰۰۸ نفر جمعیت دارد و ۶۰ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
عکس ودنعکس ودن
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

ودن کوهی که آن را کاکوتی خوانند . هدایت المتعلمن فی طب ص 262

بپرس