ودق
لغت نامه دهخدا
ودق. [ وَ دَ ] ( ع اِ ) نقطه سرخ که در چشم کلان گردد یا بیماری است در چشم که به سبب آن گوش بیاماسد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) رجوع به وَدق شود. || ( مص ) وَداق. ودقان. خواهش گشن کردن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ودق رسیده شدن به چشم و آن بیماریی است که چشم سرخ گردد. ( منتهی الارب ). مبتلا به ودق گشتن چشم. ( ناظم الاطباء ). مرض ودق درچشم پدید آمدن. ( اقرب الموارد ). رجوع به ودق شود.
فرهنگ فارسی
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی وَدْقَ: باران - مقداری از باران
تکرار در قرآن: ۲(بار)
(بروزن فلس) باران. . . میبینی که باران از خلال ابر خارج میشود. در نهج البلاغه خطبه 113 آمده: «وَاَنْزِلْ عَلَیْنا سَماءً مُخْضِلَةً مِدْراراً هاطِلَةً یُدافِعُ الْوَدْقُ مِنْهَا الْوَدْقَ». یعنی: خدایا بارانی پرآب پر برکت، دانه درشت به ما نازل فرما که قطرات آن در باریدن مزاحم و مدافع یکدیگر باشند. این لفظ فقط دوبار در قران مجید آمده است .
تکرار در قرآن: ۲(بار)
(بروزن فلس) باران. . . میبینی که باران از خلال ابر خارج میشود. در نهج البلاغه خطبه 113 آمده: «وَاَنْزِلْ عَلَیْنا سَماءً مُخْضِلَةً مِدْراراً هاطِلَةً یُدافِعُ الْوَدْقُ مِنْهَا الْوَدْقَ». یعنی: خدایا بارانی پرآب پر برکت، دانه درشت به ما نازل فرما که قطرات آن در باریدن مزاحم و مدافع یکدیگر باشند. این لفظ فقط دوبار در قران مجید آمده است .
wikialkb: ریشه_ودق
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید