ودع

لغت نامه دهخدا

ودع. [ وَ ] ( ع اِ ) قبر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). گور. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ودیع شود. || محوطه ای که گرداگرد گور باشد. ( منتهی الارب ). گور یا محوطه گرداگرد آن. ( آنندراج ) ( اقرب المورد ). || کلاکموش. وَدَع. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || هدف. ( از اقرب الموارد ). غرض. ( اقرب الموارد ). ج ، ودوع. ( از اقرب الموارد ). || مهره های سفید یا صدف که از دریا استخراج کنند و برای دفع چشم زخم به خود آویزند. ( اقرب الموارد ). رجوع به ودع شود. || ( مص ) بدرود کردن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). وداع نمودن در وقت کوچ کردن. ( ناظم الاطباء ). || جامه را در جامه دیگر نهادن و نگاه داشتن آن را در آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || ساکن و مستقر شدن. ( از اقرب الموارد ). || آرامش یافتن. ( اقرب الموارد ). || ترک کردن و سپردن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). و قرائت شده است بطور شاذ ماوَدَعَک َربک. ( منتهی الارب ). دست بداشتن. ( المصادر زوزنی ).

ودع. [ وَ دَ ] ( ع اِ ) یربوع. ( اقرب الموارد ). کلاکموش. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و آن موش دشتی و صحرایی است. ( منتهی الارب ). || صدف سوخته. ( ذخیره خوارزمشاهی ). سفیدمهره را گویند و آن نوعی از صدف است که عوام گوش ماهی گویند و بعضی گفته اند که مهره ای است سفید و از دریا برمی آید و آن را به فارسی کجک میخوانند و توتیای اکبر همان است. و آن را بسوزندو در داروهای چشم به کار برند. گویند عربی است. ( برهان ) ( آنندراج ). رجوع به تحفه حکیم مؤمن و مخزن الادویه شود. بادمهره. سفیدمهره. گوش ماهی. ( بحر الجواهر ). صدف خرد که به جای نقود در هند متداول بوده است. ( اخبار الصین و الهند ص 13 ). واحد آن ودعه. ج ِ، ودعات. ( اقرب الموارد ). || ج ِ ودعة و آن شبه سپید است که از دریا برآرند. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به ودعة شود.

ودع. [ وَ دَ ] ( اِخ ) ( ذات الَ... ) رجوع به ذات الودع شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) موش صحرایی کلا کموش کلاوو
قبر . گور

فرهنگ معین

(وَ دَ ) [ ع . ] (اِ. ) نوعی صدف ، گوش ماهی .

فرهنگ عمید

گوش ماهی، نوعی صدف.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی وَدَعْ: واگذار - رها کن - ترک کن
معنی وُدّاً: موّدت - دوست داشتنی که آثارش در عمل ظاهر گردد - محبّت ( در مورد آیه "إِنَّ ﭐلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ﭐلصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ ﭐلرَّحْمَـٰنُ وُدّاً " در روایات شیعه و سنی آمده است که منظور این است که خدای متعال محبّت امیر المؤمنین علی عل...
معنی وَدّاً: نامی یکی از پنج بت معروف که در زمان حضرت نوح پرستیده می شدند این بت متعلق به قبیله کلب بوده است
تکرار در قرآن: ۴(بار)
ترک کردن. «وَدَعَ الشَّیْ‏ء: تَرَکَهُ» در اقرب الموارد گوید: علماء نحو گفته‏اند: عرب ماضی و مصدر واسم فاعل «یدع» را کشته‏اند ولی ماضی آن در بعضی از اشعار عرب آمده است ممکن است مراد نحوی‏ها قلت استعمال باشد. . به کفار و منافقان اطاعت نکن و از اذیتیکه می‏کنند چشم پوش و نادیده بگیر و بر خدا توکل کن. * . تودیع به معنی پشت سر گذاشتن است یعنی خدا تو را پشت سرنگذاشته (ترک نکرده) و دشمن نداشته است. * . . راجع به این دو آیه رجوع شود به «قرر- مستقر».

پیشنهاد کاربران

بپرس