ودع
لغت نامه دهخدا
ودع. [ وَ دَ ] ( ع اِ ) یربوع. ( اقرب الموارد ). کلاکموش. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و آن موش دشتی و صحرایی است. ( منتهی الارب ). || صدف سوخته. ( ذخیره خوارزمشاهی ). سفیدمهره را گویند و آن نوعی از صدف است که عوام گوش ماهی گویند و بعضی گفته اند که مهره ای است سفید و از دریا برمی آید و آن را به فارسی کجک میخوانند و توتیای اکبر همان است. و آن را بسوزندو در داروهای چشم به کار برند. گویند عربی است. ( برهان ) ( آنندراج ). رجوع به تحفه حکیم مؤمن و مخزن الادویه شود. بادمهره. سفیدمهره. گوش ماهی. ( بحر الجواهر ). صدف خرد که به جای نقود در هند متداول بوده است. ( اخبار الصین و الهند ص 13 ). واحد آن ودعه. ج ِ، ودعات. ( اقرب الموارد ). || ج ِ ودعة و آن شبه سپید است که از دریا برآرند. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به ودعة شود.
ودع. [ وَ دَ ] ( اِخ ) ( ذات الَ... ) رجوع به ذات الودع شود.
فرهنگ فارسی
قبر . گور
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی وَدَعْ: واگذار - رها کن - ترک کن
معنی وُدّاً: موّدت - دوست داشتنی که آثارش در عمل ظاهر گردد - محبّت ( در مورد آیه "إِنَّ ﭐلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ﭐلصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ ﭐلرَّحْمَـٰنُ وُدّاً " در روایات شیعه و سنی آمده است که منظور این است که خدای متعال محبّت امیر المؤمنین علی عل...
معنی وَدّاً: نامی یکی از پنج بت معروف که در زمان حضرت نوح پرستیده می شدند این بت متعلق به قبیله کلب بوده است
تکرار در قرآن: ۴(بار)
ترک کردن. «وَدَعَ الشَّیْء: تَرَکَهُ» در اقرب الموارد گوید: علماء نحو گفتهاند: عرب ماضی و مصدر واسم فاعل «یدع» را کشتهاند ولی ماضی آن در بعضی از اشعار عرب آمده است ممکن است مراد نحویها قلت استعمال باشد. . به کفار و منافقان اطاعت نکن و از اذیتیکه میکنند چشم پوش و نادیده بگیر و بر خدا توکل کن. * . تودیع به معنی پشت سر گذاشتن است یعنی خدا تو را پشت سرنگذاشته (ترک نکرده) و دشمن نداشته است. * . . راجع به این دو آیه رجوع شود به «قرر- مستقر».
معنی وُدّاً: موّدت - دوست داشتنی که آثارش در عمل ظاهر گردد - محبّت ( در مورد آیه "إِنَّ ﭐلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ﭐلصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ ﭐلرَّحْمَـٰنُ وُدّاً " در روایات شیعه و سنی آمده است که منظور این است که خدای متعال محبّت امیر المؤمنین علی عل...
معنی وَدّاً: نامی یکی از پنج بت معروف که در زمان حضرت نوح پرستیده می شدند این بت متعلق به قبیله کلب بوده است
تکرار در قرآن: ۴(بار)
ترک کردن. «وَدَعَ الشَّیْء: تَرَکَهُ» در اقرب الموارد گوید: علماء نحو گفتهاند: عرب ماضی و مصدر واسم فاعل «یدع» را کشتهاند ولی ماضی آن در بعضی از اشعار عرب آمده است ممکن است مراد نحویها قلت استعمال باشد. . به کفار و منافقان اطاعت نکن و از اذیتیکه میکنند چشم پوش و نادیده بگیر و بر خدا توکل کن. * . تودیع به معنی پشت سر گذاشتن است یعنی خدا تو را پشت سرنگذاشته (ترک نکرده) و دشمن نداشته است. * . . راجع به این دو آیه رجوع شود به «قرر- مستقر».
wikialkb: ریشه_ودع
پیشنهاد کاربران
امانت گذاشته شده