وخط

لغت نامه دهخدا

وخط. [ وَ ] ( ع مص ) آمیختن سپیدی با موی. ( تاج المصادر بیهقی ). درآمیختن موی سپید موی سیاه را. یا فاش گردیدن موی سپید. ( منتهی الارب ). سپید و سیاه برابر هم شدن.( از ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). آمیخته موی و دوموی گردیدن. ( منتهی الارب ): وُخِطَ الرجل ؛ آمیخته موی و دوموی گردید. رجوع به وخض شود || شتاب رفتن.( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || درآمدن. || نیزه گذاره یا سبک زدن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). نیزه زدن چنانکه بگذرد. ( تاج المصادر بیهقی ). || بانگ کردن کفش به رفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || گاهی سود گاهی خسارت برداشتن در بیع. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || تیغ سبک زدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

شتاب رفتن . یا در آمدن . نیزه زدن

پیشنهاد کاربران

بپرس