وخ

لغت نامه دهخدا

وخ. [ وَ / وُ ] ( صوت ) کلمه ای است که در موقع خوش آیند بودن چیزی میگویند. ( ناظم الاطباء ). مرادف واه واه. ( غیاث اللغات ) :
خدا داده ست فوقی را چنین دردانه ای وخ هی
که با انداز معشوقی هزاران عشوه ضم دارد.
فوقی ( آنندراج ).
|| علامت تعجب است.
- وخ جان . ( ناظم الاطباء ). رجوع به همین مدخل شود.
- وخ وخ ؛ واه واه. کلمه تحسین است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). وه وه.

وخ. [ وَخ خ ] ( ع اِ ) رنج. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رنج و درد. ( ناظم الاطباء ). || آهنگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). قصد و آهنگ. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

کلمهای است که درمقام شگفتی ازخوبی وزیبایی چیزی، یاهنگام لذت ازچیزی خوش آیندمیگویند
( صفت ) کلمه ایست که در هنگام خوشایند بودن یالذت بردن ازچیزی گویند.
رنج . آهنگ

فرهنگ معین

(وَ ) (شب جم . ) کلمه ای که در هنگام لذت بردن از چیزی یا ابراز شگفتی بیان شود.

فرهنگ عمید

در مقام شگفتی از خوبی و زیبایی چیزی یا هنگام لذت از چیزی خوشایند می گویند، وه.

پیشنهاد کاربران

وَخ :در لهجه ندوشن یزد این واژه به معنی اطلاع و آگاهی و متوجه شدن به کار میرود. مثال : وخ شدی؟ یعنی : آگاه شدی؟ فهمیدی؟ شنیدی؟

بپرس