وحمی

لغت نامه دهخدا

وحمی. [ وَ ما ] ( ع ص ) زن آبستن نیک آزمند به خوردن چیزی. ج ، وِحام ، وَحامی ̍. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
- امثال :
وحمی و لاحبل . ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

زن آبستن نیک آزمند بخوردن چیزی . جمع وحام

پیشنهاد کاربران

بپرس