وحره

لغت نامه دهخدا

( وحرة ) وحرة. [ وَ ح َ رَ ] ( ع مص ) کینه داشتن در دل. || ( اِ ) جانورکی است چون کریسه یا کرمی است سرخ بر زمین چفسیده بر هر چیز که بگذرد زهرناک سازد آن را. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) جنبنده ای است چون کرباسک. ( مهذب الاسماء ). ج ،وَحَر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) شتر کوتاه بالا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

وحرة. [ وَ ح ِ رَ ] ( ع ص ) امراءة وحرة؛ زن سیاه فام حقیرزشت یا سرخ رنگ پستک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

پیشنهاد کاربران

بپرس