وجدان زنو یا اعترافات زنو ( به ایتالیایی: La coscienza di Zeno ) رمانی از ایتالو اسووو نویسندهٔ ایتالیایی است. این رمان در سال ۱۹۲۳ منتشر شده است.
کتاب، تشکیل شده از خاطرات زنو کاسینی که به اصرار روانپزشکش آن را نوشته و نشان دهنده علاقه نویسنده به تئوری های زیگموند فروید است. این رمان هم مثل نوشته های قبلی اسووو از طرف منتقدین و خوانندگان ایتالیایی کاملآ نادیده گرفته شد. به شکلی که اگر تلاش های جیمز جویس برای ترجمه و چاپ آن در پاریس نبود شاید تا به حال از بین رفته بود. در واقع تلاش های جویس برای معرفی کتاب به منتقدین فرانسوی و ستایشی که آن ها از این اثر به عمل آوردند باعث توجه منتقدین ایتالیایی به آن شد. در یادداشت مترجم فارسی وجدان زنو آمده است که: شوپنهاور معتقد است که اگر به کل هستی بشر بنگریم جز تراژدی چیزی در آن نخواهیم یافت، در حالی که اگر به جزئیات آن توجه کنیم طنز و کمدی را جلوه گر می یابیم. در وجدان زنو همین دو جنبهٔ زندگی انسان به نحوی استادانه ترسیم شده است. وقتی که از ادبیات جدید اروپا صحبت می کنیم و بلافاصله به یاد جیمز جویس، پیراندلو، کافکا، پروست، لارنس، ژید و توماس مان می افتیم، نباید فراموش کنیم که ایتالو اسووو چه از جهت اصالت سبک و چه از جهت غنای ادبی از زمره این پیشگامان ادبیات نوین اروپاست؛ و این سخن آندره تریو را دربارهٔ وجدان زنو از یاد نبریم: «یک شاهکار عظیم و باور نکردنی … در طول یک قرن احتمال دارد فقط پنج یا شش اثر به این غنا و عظمت خلق شود. »
رمان شامل شش فصل است: آخرین سیگار، مرگ پدر، ماجرای ازدواج من، همسر و معشوقه، داستان یک شرکت تجاری و روانکاوی.
من همان طبیبی هستم که بیمار من، در حدیث نفسی که به دنبال خواهد آمد، با لحنی نه چندان محبت آمیز از او حرف زده است. هر کس کمترین اطلاعی از روانکاوی داشته باشد می تواند انگیزه نفرت بیمارم را نسبت به من درک کند. در اینجا من قصد ندارم از روانکاوی حرف بزنم، چون در این کتاب به حد کافی از آن صحبت خواهد شد. مرا از این که بیمارم را وادار کردم که شرح حالش را بنویسد باید بخشید؛ روانکاوها، مسلماً، از چنین ابتکاری گره بر ابرو خواهند انداخت. حقیقت این بود که بیمار من پیر بود و من امیدوار بودم که کوششی که او در به یاد آوردن گذشته اش به خرج خواهد داد در معالجه اش مؤثر خواهد بود. حتی در حال حاضر هم این فکر به نظرم درست می آید؛ از این طریق من نتایج بسیار قابل ملاحظه ای در معالجهٔ بیمارم بدست آوردم؛ این نتایج می توانست باز هم درخشان تر باشد اگر او، در حساس ترین لحظه، از معالجه روگردان نمی شد و، به این ترتیب، مرا از ثمره کار دقیق و طولانی ام محروم نمی کرد. من نوشته های او را از جهت انتقام جویی منتشر می کنم و امیدوارم که او واقعاً از این کارم خشمگین بشود؛ ولی علاقه مندم بداند که حاضرم مبلغ زیادی را که از انتشار آن عایدم می شود با او نصف کنم؛ و برای این کار فقط یک شرط می گذارم: بیاید معالجه اش را ادامه بدهد. ظاهراً این کار نباید برای او زحمتی داشته باشد. علی الخصوص که واقعاً نسبت به خودش سخت کنجکاو است! اگر می دانست که راست و دروغی که سر هم کرده است، و در صفحات آینده از نظر همگان خواهد گذشت، چگونه تفسیر خواهد شد شاید در تصمیمش تجدید نظر می کرد! دکتر س …
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفکتاب، تشکیل شده از خاطرات زنو کاسینی که به اصرار روانپزشکش آن را نوشته و نشان دهنده علاقه نویسنده به تئوری های زیگموند فروید است. این رمان هم مثل نوشته های قبلی اسووو از طرف منتقدین و خوانندگان ایتالیایی کاملآ نادیده گرفته شد. به شکلی که اگر تلاش های جیمز جویس برای ترجمه و چاپ آن در پاریس نبود شاید تا به حال از بین رفته بود. در واقع تلاش های جویس برای معرفی کتاب به منتقدین فرانسوی و ستایشی که آن ها از این اثر به عمل آوردند باعث توجه منتقدین ایتالیایی به آن شد. در یادداشت مترجم فارسی وجدان زنو آمده است که: شوپنهاور معتقد است که اگر به کل هستی بشر بنگریم جز تراژدی چیزی در آن نخواهیم یافت، در حالی که اگر به جزئیات آن توجه کنیم طنز و کمدی را جلوه گر می یابیم. در وجدان زنو همین دو جنبهٔ زندگی انسان به نحوی استادانه ترسیم شده است. وقتی که از ادبیات جدید اروپا صحبت می کنیم و بلافاصله به یاد جیمز جویس، پیراندلو، کافکا، پروست، لارنس، ژید و توماس مان می افتیم، نباید فراموش کنیم که ایتالو اسووو چه از جهت اصالت سبک و چه از جهت غنای ادبی از زمره این پیشگامان ادبیات نوین اروپاست؛ و این سخن آندره تریو را دربارهٔ وجدان زنو از یاد نبریم: «یک شاهکار عظیم و باور نکردنی … در طول یک قرن احتمال دارد فقط پنج یا شش اثر به این غنا و عظمت خلق شود. »
رمان شامل شش فصل است: آخرین سیگار، مرگ پدر، ماجرای ازدواج من، همسر و معشوقه، داستان یک شرکت تجاری و روانکاوی.
من همان طبیبی هستم که بیمار من، در حدیث نفسی که به دنبال خواهد آمد، با لحنی نه چندان محبت آمیز از او حرف زده است. هر کس کمترین اطلاعی از روانکاوی داشته باشد می تواند انگیزه نفرت بیمارم را نسبت به من درک کند. در اینجا من قصد ندارم از روانکاوی حرف بزنم، چون در این کتاب به حد کافی از آن صحبت خواهد شد. مرا از این که بیمارم را وادار کردم که شرح حالش را بنویسد باید بخشید؛ روانکاوها، مسلماً، از چنین ابتکاری گره بر ابرو خواهند انداخت. حقیقت این بود که بیمار من پیر بود و من امیدوار بودم که کوششی که او در به یاد آوردن گذشته اش به خرج خواهد داد در معالجه اش مؤثر خواهد بود. حتی در حال حاضر هم این فکر به نظرم درست می آید؛ از این طریق من نتایج بسیار قابل ملاحظه ای در معالجهٔ بیمارم بدست آوردم؛ این نتایج می توانست باز هم درخشان تر باشد اگر او، در حساس ترین لحظه، از معالجه روگردان نمی شد و، به این ترتیب، مرا از ثمره کار دقیق و طولانی ام محروم نمی کرد. من نوشته های او را از جهت انتقام جویی منتشر می کنم و امیدوارم که او واقعاً از این کارم خشمگین بشود؛ ولی علاقه مندم بداند که حاضرم مبلغ زیادی را که از انتشار آن عایدم می شود با او نصف کنم؛ و برای این کار فقط یک شرط می گذارم: بیاید معالجه اش را ادامه بدهد. ظاهراً این کار نباید برای او زحمتی داشته باشد. علی الخصوص که واقعاً نسبت به خودش سخت کنجکاو است! اگر می دانست که راست و دروغی که سر هم کرده است، و در صفحات آینده از نظر همگان خواهد گذشت، چگونه تفسیر خواهد شد شاید در تصمیمش تجدید نظر می کرد! دکتر س …
wiki: وجدان زنو