وجد کردن. [ وَک َ دَ ] ( مص مرکب ) ( اصطلاح صوفیه ) حرکت کردن از روی مستی و شوق و این اصطلاح اهل سماع است. ( آنندراج ). به شوق آمدن و آشفته گشتن. ( ناظم الاطباء ) : درتنگنای خلوت غم میکند کلیم وجدی که گردباد به صحرا نمیکند.
کلیم ( از آنندراج ).
مترادف ها
rejoice(فعل)
خوشحال شدن، خوشی کردن، شادی کردن، وجد کردن
exult(فعل)
خوشی کردن، جست وخیز کردن، بوجدوطرب امدن، شادی کردن، وجد کردن