وجاق

لغت نامه دهخدا

وجاق. [ وُ ] ( معرب ، اِ ) اوجاق. اجاق. جای آتش. ( اقرب الموارد ). جایگاه آتش. موقد. || نسق از لشکر و غیر آن. ج ، وجاقات. ( اقرب الموارد ) ( المنجد ). ج ، وجاقات. ( اقرب الموارد ). این کلمه عربی نیست. ( المنجد ).

فرهنگ فارسی

اوجاق یا جای آتش

واژه نامه بختیاریکا

( وُجاق ) اجاق؛ آتش
( وُجاق ) پسر بزرگ؛ پسر لایقتر در میان برادرانش؛ فرزند شایسته
وُچَک

پیشنهاد کاربران

این کلمه در گویش لری به ویژه لری بویراحمدی وجود دارد.
این برگرفته از آیین زردشت بود. و تمام معانی بالا صحت دارد.

اصطلاحا به فرزند پسر ، وجاق ( وجاخ ) گفته می شود . این اصطلاح اشاره به مفهوم کهن نگهداری از آتش اجاق خانواده توسط پدر در دین زرتشتی دارد که در نبود پدر این وظیفه بر عهده ی پسر بوده است . لذا به کسی که پسر نداشته است وجاخ کور ( اجاق کور ) می گویند .

بپرس