وجاء
لغت نامه دهخدا
وجاء. [ وِ ] ( ع مص ) رگهای خایه گشن بکوفتن. ( تاج المصادر بیهقی ). اخته کردن تکه را به کوفتن خایه وی میان دو سنگ یا بریزه کردن خایه وی با سنگ چندانکه پراکنده گردد. ( ناظم الاطباء ). نوعی از خصی کردن و در حدیث است : علیکم بالباءة فمن لم یستطع فعلیه بالصوم فانه له وجاء. ( منتهی الارب ). || ( اِمص ) اسم است زدن به دست یا به کارد را. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( اِ )جامه دان. پشتواره جامه. ( منتهی الارب ). جامه دان و پشتواره جامه. ( ناظم الاطباء ). ج ، اوجیه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). || واحد اوجیه به معنی عکوم صغار. ( المنجد ) ( اقرب الموارد ).
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید