وجا


مترادف وجا: بیم، ترس، خوف، وجل، هراس

متضاد وجا: رجا

لغت نامه دهخدا

وجا. [ وَ ] ( ع اِ ) ترس و اندوه. ( غیاث اللغات ) :
بعد از آن گفتند ای بابای ما
شاه پیغامی فرستاد از وجا.
مولوی.
تا نباشد هیچ محسن بی وجا
تا نماند هیچ خائن بی رجا.
مولوی.
|| ( مص ) سیلی زدن. ( غیاث اللغات ). || سوده شدن سم و نازک گشتن آن. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). زخم شدن پا از سفر کردن به پای برهنه. ( ناظم الاطباء ) ( المنجد ). || ( ص ) ( ماء... ) آب بی خیر. ( منتهی الارب ). آب بد بی خیر. ( ناظم الاطباء ).

وجا. [ وِ ] ( ع مص ) خصی کردن. || کشتن. ( غیاث اللغات ). رجوع به وِجاء شود.

فرهنگ فارسی

۱ - ( اسم ) ضربتی که با کارد یا دست بعضوی از بدن زنند. ۲ - ( مصدر ) کوبیدن خصیه حیوان است بحدی که شهوت جماع وی برطرف گردد.
خصی کردن یا کشتن

فرهنگ معین

(وَ ) [ ع . ] (اِ. ) خوف ، بیم . مق رجا.

فرهنگ عمید

ضربه ای که با کارد یا دست به جایی از بدن زده شود.
بیم، ترس.

پیشنهاد کاربران

ترس
واهمه
خوف
آنچنان بر خود بلرزید آن عصا
کان دو بر جا خشک گشتند از وجا
بعد از آن گفتند ای بابا به ما
شاه پیغامی فرستاد از وجا
✏ �مولانا�
بیم
خوف
هراس

بپرس