بفرمود شه تا وثیقت نوشت
بدو داد و شد سوی بزم از بهشت.
نظامی.
- وثیقت نامه ؛ عهدنامه : خدایا چون گل ما را سرشتی
وثیقت نامه ما را نوشتی.
نظامی.
سریرش باد در کشورگشایی وثیقت نامه کشورخدایی.
نظامی.
|| ( اِمص ) اِحکام. ابرام. محکم کاری : هر وثیقت و احتیاط که واجب بود اندر آن بجای آورد. ( تاریخ بیهقی ). رجوع به وثیقه شود.وثیقة. [ وَ ق َ ] ( ع ص ) تأنیث وثیق. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) عهدنامه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ). || آنچه بدان استواری نمایند در کاری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). گروی. گروگان. رهینه. گرو. || نامه خرید و فروخت. ( مهذب الاسماء ).
- وثیقه دادن ؛ رهن دادن.
|| استواری عهد و پیمان. ( غیاث اللغات ). || ( ص ) زمین بسیارگیاه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ): ارض وثیقة. ( ناظم الاطباء ). ج ، وثائق. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).