وثیر

لغت نامه دهخدا

وثیر. [ وَ ] ( ع ص ، اِ ) پاسپرده. وثیرة، مؤنث. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || پارچه ای که در آن جامه پیچند.( ناظم الاطباء ). پارچه ای که در آن جامه ها نهند و به وی پوشند. ( منتهی الارب ). || جامه ای که بر بالای جامه ها پوشند. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || بالشچه مانندی که پیش زین باشد. || بستر نرم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).
- فراش وثیر؛ فراش نرم پاسپرده. ( ناظم الاطباء ). || پوست جانوران درنده. || مرکبی است که از حریر و دیبا سازند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(وَ ) [ ع . ] ۱ - (ص . ) نرم ، لین . ۲ - فراش . ،فراش ~ بستر نرم . ۳ - (اِ. ) جامه ای که بر بالای جامه ها پوشند. ۴ - پارچه ای که در آن جامه پیچند. ۵ - باشچه مانندی که پیش زین باشد. ۶ - پوست جانور درنده .

فرهنگ عمید

۱. لین، نرم.
۲. (اسم ) بالشچه.
۳. (اسم ) پارچه ای که در آن جامه می پیچند.

پیشنهاد کاربران

بپرس