وثیب

لغت نامه دهخدا

وثیب. [ وَ ] ( ع مص ) وثب. وثبان. وثوب. وثاب. برجستن. ( ناظم الاطباء ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جهیدن و برخاستن و ایستادن. ( اقرب الموارد ). || نشستن ، در لغت حمیر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به وثب و وثاب شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس