وثی. [ وَ ثا ] ( ع مص ) معیوب شدن دست بی آنکه استخوان بشکند. ( ناظم الاطباء ). معیوب کردن دست را بی آنکه استخوان شکند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رگ به رگ شدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). از جا دررفتن استخوان : و ضماده [ الذبل ] یردالوثی و بروز المقعده. ( داود ضریر انطاکی ).وثی. [ وُ ثا ] ( ع اِ ) دردها. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
( مصدر ) ۱ - لغزش یافتن و بر آمدن استخوان از موضع خود بدون بر آمدن تمامی آن . ۲ - معیوب شدن دست بی آنکه استخوان بکشند.درد ها
(وَ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - لغزش یافتن و برآمدن استخوان از موضع خود بدون برآمدن تمامی آن . ۲ - معیوب شدن دست بی آنکه استخوان بشکند.