وثوب


مترادف وثوب: برجستن، جستن، حمله کردن

لغت نامه دهخدا

وثوب. [ وُ] ( ع مص ) وثب. وثاب. وثبان. برجستن. ( تاج المصادر ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). جهیدن و برخاستن و ایستادن. ( از اقرب الموارد ). جستن. بجستن. || نشستن ، در لغت حمیر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

جستن، جهیدن
۱ - ( مصدر ) جستن جهیدن برجستن . ۲ - ( اسم ) جست . وثوق : ۱ - ( مصدر ) اطمینان داشتن بکسی . ۲ - ( درایه ) اعتماد داشتن به راوی حدیث . ۳ - (اسم ) اطمینان اعتماد.

فرهنگ معین

(وُ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) جستن ، جهیدن ، ب رجستن . ۲ - (اِمص . ) جست .

فرهنگ عمید

جستن، جهیدن.

پیشنهاد کاربران

بپرس