وثم
لغت نامه دهخدا
وثم. [ وَ ] ( ع مص ) شکستن چیزی را و کوفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || به سُم درخستن اسب زمین را. || خون آلود کردن سنگریزه پای را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || دویدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( ناظم الاطباء ). || گرد کردن. ( منتهی الارب )( آنندراج ). گرد کردن و جمع نمودن. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید